سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : ناشناس
نوع شعر : مناجات با خدا
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : غزل

با جرم و عصیانم بُکا را دادم از دست            یعـنی کـلـید خـیـرهـا را دادم از دست
تحسین یک عدّه مرا در عُجب انداخت            رفـتـم پی مـردم خـدا را دادم از دست


چندی‌ست که سجـاده را بازش نکردم            چندی‌ست که حال دعا را دادم از دست

مسـتی بعد از معـصیت دارم! نه توبه            از بس گنه کردم حیا را دادم از دست
دیگر مناجات سحـرهـایم به هم خورد            آن لحـظه‌های باصفا را دادم از دست
نـابـاب‌هــا دور بـر من را گـرفـتــنــد            بـودن کــنـار اولـیــا را دادم از دسـت
تا مـیـهـمان حـضرت عـبـدالعـظـیـمـم            اصلا که گفته کربلا را دادم از دست؟!
بـا قـد خـم آقـا ز مـیـدان آمـد و گـفـت            زینب!عموی خیمه‌ها را دادم از دست
با بچـه‌ها رخـت اسیـری را بـپـوشـیـد            دیگـر عـلـمـدار شـما را دادم از دست

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.



گریم نـمـیگـیـرد!بکـا را دادم از دست           یعـنی کـلـید خـیـرهـا را دادم از دست